۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

5mm

اول یک جوک باحال:


يك بابايي ميخواسته زن بگيره، منتها طرف آخر ادعاي غيرت بوده و ميگفته: كسي كه بخواد زن من شه، بايد چشم و گوشش بسته باشه! روش تشخيص چشم و گوش بستگي حضرت آقا هم اين بوده، كه هرجا ميرفت خواستگاري، ايشون ميگفته من بايدتو خلوت با دخترتون صحبت كنم. توي خلوت هم ايشون معاملشو در مياورده و از دختر مردم ميپرسيده: اسم اين چيه؟ خوب البته تو اين دوره و زمونه هم كه بچه هشت ساله هم ميدونه اسم اون چيه، نتيجتاٌ هرجا ميرفته، دختره ميگفته: اين كــ ـ ـ ـيـ ـ ـــره!! و طرف هم شاكي ميشده كه: نه! من اين دختر رو نميخوام! خلاصه يكي دوسال اين وضع خواستگاري ادامه داشته، تا يك بار ميره يك جا خواستگاري و وقتي نوبت به مراسم كـ ـ يـ ـ ـ رشناسي ميرسه، دختره ميگه: اين شـ وشـ وله! مرده خيلي حال ميكنه،با خودش ميگه: اين همونيه كه من ميخوام! دختر بايد اينجوري چشم و گوش بسته باشه. خلاصه ازدواج ميكنند و آخراي ماه عسلشون، يك شب مرده با خودش ميگه: الان ديگه وقتشه كه خانوم بدونه اسم اين چيه! خلاصه ميره پيش خانومش و جناب معامله رو ميكشه بيرون و ميگه: عزيزم يادته وقتي اومدم خواستگاريت، ازت پرسيدم اسم اين چيه، تو گفتي شوشول؟ دختره ميگه: آره عزيزم، يادمه. مرده ميگه: عزيزم اسم اصلي اين كـ ـ ـ يـ ـ ـ ره نه شوشول! دختره هم ميگه: عزيزم، من خودم ميدونم كـ ـ ـ يـ ـ ـ ر چيه. ولي جلو كـ ـ ـ يـ ـ ـرهايي كه من ديدم، اين همون شوشوله!
دوم:
سایتی برای ترجمه متون شما به انواع زبان مختلف فقط کافیه متنی که میخواهید ترجمه شود را در کادر مربوطه وارد کنید و زبانی را که میخواهید متن به آن ترجمه شود را انتخاب کنید این سایت زبان فارسی را هم ساپورت میکنه و خیلی بی نظیره.
سوم:
شعری از وبلاگ خلیل جوادی
پریشبـــاحضــرت حـــــاجی کـــــــرم
شوهر دختــر خــــالـه ی مــــــــادرم
چون که مـــاشین نو خـــریـده بودن
خـدمت والـــده رسیـــــده بــــــــودن
بعدِ یــــــه کم تــارف و گفت شـنفت
یهو یه کاره رو بــــه من کرد و گـفت :
...
برای دیدن ادامه شعر به سایت اصلی مراجعه نمائید.
چهارم:
فیلم Meet Dave - 2008 یکی از جدید ترین فیلمهای کمدی 2008 است که مدتی پیش در شبکه های مختلف تبلیغ اونو دیده بودم.
داستان فیلم: يک فضاپيماي پژوهشي از سياره نيل در نيويورک و مقابل مجسمه آزادي به زمين برخورد مي کند. منتها اين فضاپيما ‏شکل معمول سفاين فضايي را ندارد و دقيقا به شکل و اندازه يک مرد سياه پوست- دقيقاً مشابه با فرمانده سفينه- ساخته ‏شده است. داخل اين سفينه گروهي از فضانوردان کنترل اعضاي بدن اين انسان/ سفينه را بر عهده دارند. آنها در جست ‏و جوي قلوه سنگي هستند که مدتي قبل به زمين سقوط کرده و به دست پسربچه اي به نام جاش موريسون افتاده است. ‏وقتي انسان/سفينه براي انجام ماموريت خود به راه مي افتد، هنگام عبور از خيابان با اتومبيل جينا مادر جاش برخورد ‏کرده و همين امر باعث آشنايي آنها مي شود. انسان/سفينه خود را به وي ديو مينگ چنگ معرفي کرده و به آپارتمان او ‏راه مي يايد. ولي جاش طي دعوايي با قلدر مدرسه سنگ را از دست داده و مدتي زمان براي باز پس گيري ان لازم ‏است. در حالي که انرژي انسان/سفينه رو به اتمام است و فضانوردان داخل آن در معرض تاثير گرفتن از فرهنگ ‏زميني ها هستند. چيزي که به مقام جانشين فرمانده انسان/سفينه خوش نمي آيد و در صدد به دست گرفتن قدرت و عزل ‏فرمانده فعلي از موقعيت خويش است…‏
جهت اطلاعات بیشتر و دانلود از لینک زیر استفاده کنید.
پنج:
روزهای پائیز با تموم غم انگیز بودنش قشنگه. مثل امروز که هوا گرفته و آدم با دیدن این هوا دلش میگیره و دوست داره گریه کنه.
امروز هم کارم زود تموم شد و اومدم خونه ولی خیلی زود حوصله ام سر رفت چون عادت ندارم خونه باشم. همین!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. میگم نکنه تو هم وقتی میلیمترات به 8 برسه بلاگت رو ببندی و جیم بزنی؟!

ناشناس گفت...

با جکش خیلی حال کردم !
با سایت ترجمه هم بیشتر
مرسی

. گفت...

منم داشتم همین فکر erazerhead رو می کردم. یعنی به 8 که برسه می ری؟