شوهر دختــر خــــالـه ی مــــــــادرم
چون که مـــاشین نو خـــریـده بودن
خـدمت والـــده رسیـــــده بــــــــودن
بعدِ یــــــه کم تــارف و گفت شـنفت
یهو یه کاره رو بــــه من کرد و گـفت :
کلی فکر کردم و با خودم کلنجار رفتم که وبلاگ بنویسم یا نه. آخه هم نمیدونستم چی باید بنویسم هم وضعیت اینترنتم بده و نمیتونم همه وبلاگای دگرباش رو بخونم، و هم یه کمی از این کار میترسیدم. برای همین مدتها بود که در حسرت نوشتن وبلاگ در کنار دیگر وبلاگ نویسان بودم، بیشترشونو خوندم فقط بعضی ها رو بیشتر خوندم و بعضی ها رو کم تر. اما امروز دلمو به دریا زدم و گفتم هرچه بادا باد، نمیدونم باید چکار کنم ولی فکر نمیکنم اونقدرها هم سخت باشه، اول میخواستم یکی از سبک هایی رو که بقیه مینویسن بنویسم ولی دیدم این کار کپی کاری میشه برای همین تا جائی که بتونم سعی میکنم کپی کاری نکنم. البته خیلی سخته چون حدود یک ساله که دارم وبلاگهای دگرباشان رو میخونم و میدونم که ادبیات این وبلاگها روی من تاثیر گذاشته و شاید جاهایی از اصطلاحات و لغاتی که قبلاً در وبلاگها استفاده شده استفاده کنم ولی به خدا این کار که البته سعی میکنم نشه اگر هم بشه غیر ارادیه، خب از این حرفا بگذریم فکر کنم بد نباشه خودمو معرفی کنم. من کیارش هستم متولد بیستم شهریور یکهزار و سیصد و شصت و دو یعنی بیست و پنج سال پیش، ساکن تهران هستم. مدرک تحصیلیم دیپلمه. درسمو به خاطر کار بوسیدم و گذاشتم کنار. به مطالعه علاقه دارم. یکی از آرزوهام اینه که اینترنت پرسرعت داشته باشم تا به همه وبلاگا سر بزنم و نظر بدم. دومین آرزومم اینه که هرهفته پنج شنبه ها برم شمال و جمعه برگردم. (ولی حیف که کسی پا نیست) نه دوستای استریتم و نه دوستان دگرباش، البته حق هم دارن همه اونایی که من باهاشون دوستم سرشون اونقدر شلوغه که تا پارک هم نمیتونن برن چه برسه به شمال. دوستای استریتمم که نود درصدشون ازدواج کردن. فکر کنم معرفی خودم بس باشه والا نمیدونم تو اولین متن باید چیا بگم. راستی اینو یادم رفت یادآوری کنم، من هم یک دگرباش هستم. دوستای وبلاگنویس اگر لطف کنن منو لینک کنن ازشون ممنون میشم این کارشون به من دلگرمی میده. منم همه وبلاگارو لینک میکنم البته این کار برای من زمان زیادی میبره نمیدونم چرا تا پنج دقیقه توی اینترنتم اونم با سرعت افتضاح یکدفعه دی سی میشه. آرزو به دلم مونده بتونم با یکی راحت چت کنم اولا اینجوری نبود نمیدونم چرا چند ماهه اینجوری شده. در مورد اسم وبلاگم باید بگم که مطالب ربطی به اسم وبلاگ نداره و این اسمو همینطوری انتخاب کردم. در حال حاضر هم دارم یه داستان مینویسم که به زودی میذارمش توی وبلاگ، اگر کسی بتونه منو توی نوشتن داستان کوتاه راهنمایی کنه ممنون میشم آخه هر بار میام داستان کوتاه بنویسم اونقدر شاخ و برگ پیدا میکنه که رمان میشه. حالا خدا را شکر که رمان نمیخوام بنویسم.
به هر حال این نوشته اولم بود که البته حالا شد دومی ولی قرار بود اولی باشه. ممنون میشم دوستان عزیز که این وبلاگو میخونن نظر بدن.